درسادرسا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

درسا تمام دارایی من

بدون عنوان

  ماه شعبان" نیمه ات مبارک"   چه شود به چهره زردمن نظري براي خدا كني                         كه اگركني همه دردمن به يكي نظاره دواكني توشهي وكشورجان تورا تومهي و جان جهان تورا                         زره كرم چه زيان تورا كه  نظربه حال گداكني زتوگرتفقدوگرستم بود آن عنايت واين كرم                 ...
13 تير 1391

اولین " ماما بابا" گفتن درسا

سسسسسسسسلام به همه   من وبابا اومدیم تا یه خبر خوش بدیم. البته شاید برای بقیه این قضیه عادی باشه اما برای ما خییییییییلی ارزشمنده. دیروز (۵/۴/۱۳۹۱) شازده خانوم ما برای اولین با بصورت ارادی کلمه ماما و بابا را ادا کرد. بابایی داشت پوشکش میکرد که ازش پرسیدم: کی داره پوشکت میکنه؟ گفت: بابا!!!!!!!!!!!!! بعدش گفتم: کی مم بهت میده؟ گفت: ماما!!!!!! من و بابات میخواستیم بخوریمت ازخوشحالی. دردش به جونم . بااینکه تا حالا کلمات مفهوم و نامفهوم زیادی گفته مثل: دایی (خطاب به همه اطرافیان) بلقی(جاروبرقی ) دوگی(دوغ) دوب(توپ) دت(دست) ... اما بابا و ماما گفتنش یه چیز دیگه است. لحظه شماری میکنم برای اون روزی که بشینی یه سره برام حر...
6 تير 1391

اولین کفش درسا

قربون اون گامهاي كوچولوت كه تازگيها روكش دار شدند. ديروزعصربرات يه جفت كفش خوشگل خريديم كه بتوني بيرون ازخونه هم راه بري. يه جفت كفش سايز19! فداي سايزپات. جنسش ازكتانه و چندتا عكس عروسكي هم روش داره. اونقدر ذوق داشتي كه دست من و باباحمزه رو گرفتي وشروع كردي به راه رفتن. وقتي راه ميرفتي فقط به كفشات نگاه ميكردي. راه رفتن شده بود عينهو پنگوئن! تومسير به ويترين مغازه ها ميچسبيدي و هر آشغالي كه روي زمين ميديدي مي خواستي برداري. كوچولوي نازنين من! تو نمي دوني وقتي كه داري راه ميري به نظرخودت فقط داري راه ميري اما ازنظر من داري گام به گام به استقلال نزديك ميشي. باهرقدمت دل من جابجاميشه. كوچولوي عزيز! نازگل مادر! تو بااين قدمها داري مسير سرنوشتت رو...
31 فروردين 1391

بدون عنوان

سلام      عیدهمگی مبارک   انشاا... که سال ۱۳۹۱ سال پرخیروبرکتی برای همه ایرانیان عزیز در هرجای دنیا که هستن باشه وهیچ کس دراین سال رنگ غم رو نبینه. برای دخترگل وهمسرعزیزم آرزوی تندرستی وموفقیت دارم. ...
3 فروردين 1391

اولین جشن تولد درسا

سلام به روی ماه دختر گلم   یکسال ازعمر تو و من و بابا و همه آدمای دنیا گذشت. توی این یکسال اتفاقای زیادی افتاد که باعث شد تجربه های زیادی کسب کنیم. تو بدنیا اومدی  گریه کردی  خندیدن رو یادگرفتی   نشستی  غذاخوردن رو یادگرفتی  دندون درآوردی  کلمات مبهمی رو ادا میکنی   چند قدم راه میری... عزیزم تجربیاتی که توبدست آوردی از همه مابیشتر بود. اما من... من مادر بودن رو تجربه کردم .مشکلات زایمان  شب نخوابیهابپای تو   دلشوره برای تو   از خود گذشتگی برای تو   گریه کردن برای تو     خندیدن برای تو     خوابیدن ب...
28 اسفند 1390

بدون عنوان

    مادرم شاخه گل باغ بلور             پدرم فاصله عشق وغرور   بواسطه پدرومادر متولد میشوی و فرزندانت بواسطه تومتولد می شوند. ما وسیله ای برای بقاء نسل بشرهستیم. وخداوندا تورا شکر میگویم که من وپدر ومادرم را دراین چرخه سهیم کردی. فردا تولد خودمه ۱۴اسفند روزی که با به دنیا اومدنم خانوادمون ۶ نفری شد.آقا و مامان گلم حالاکه مادرشدم میدونم برام چه کارایی کردین. تمام زندگی و وجودم رو مدیون شمام. ...
13 اسفند 1390

بدون عنوان

سلام سلام صدتا سلام ...   من درساهستم حالادیگه یازده ماهم تموم شده. هفته پیش با آقاجون ومامان جون وخاله زهرا رفتیم تهران خونه دایی کاظمینا. خیلی به ماخوش گذشت هرچند هوازیادخوب نبود ومانتونستیم زیاد بیرون بریم.اما من وتینا خوشکله باهم دوست شده بودیم وکلی باهم دیگه بازی کردیم.تیناجون یه عروسک داشت که عروسکش یه کالسکه صورتی خوشکل داشت تینا منو سوارکالسکه میکرد و دورخونه میچرخوند منم که احساس میکردم ملکه بریتانیاهستم باگوشه چشم دور برم رونگاه میکردم و ازجای خودم تکون نمی خوردم. خلاصه تو راه رفت وبرگشت هم اکثرا خواب بودم ومامان وبابام رواذیت نکردم. چون دخترخوش سفری بودم مامانم بهم قول داده که ازاین به بعد مسافرتهامون رو بخاطر من کنسل ن...
23 بهمن 1390

بدون عنوان

سسسسسلام   یه جایی یه مطلب جالب خوندم که آوردنش اینجا خالی ازلطف نیست: مامان رفت بخوابد مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت:”من خسته ام و دیگه دیروقته، می رم که بخوابم” مامان بلند شد،به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهارفردا شد،سپس ظرف ها را شست،برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد،قفسه ها را مرتب کرد، شکرپاش را پرکرد،ظرف ها را خشک کردو در کابینت قرار دادوکتری را برای صبحانه فردا ازآب پرکرد.بعدهمه لباس های کثیف رادرماشین لباسشویی ریخت،پیراهنی را اتوکردودکمه لباسی را دوخت.   اسباب بازی های روی زمین راجمع کردودفترچه تلفن را سرجایش درکشوی میز برگرداند.گلدان ها را آب داد،سطل آشغ...
3 دی 1390

اولین یلدای درسا

یلدا مبارک سلام . طولانی ترین شب سال رو به تمام اونایی که امسال سه نفری شدن یا به هرنحو یه کوچولو به خانوادشون اضافه شده و همچنین به خود جنابعالی و آقای پدر و درسابلا تبریک میگم. عزیزم انشاا... صدوبیست سال دیگه صدوبیست تا یلدای دیگه رو ببینی و لذت ببری. اما ازاین صدوبیست تا شب یلدا فکر کنم صدو نوزده تاشو بتونی ازخوراکیهای خوشمزه مخصوص امشب بخوری چون امسال که سال اولته تو هنوز دندون نداری ونه ماهته عزیزم . عجله نکن چشم به هم بذاری سال دیگه میاد و زود زود بزرگ میشی اونوقت میتونی ازتمام چیزایی که ما الان میخوریم و توبه ما نگاه میکنی وهزارتاعلامت سوال تومغزت شکل میگیره که بابا اینا چیه شما میخورین؟ خواهی خورد. (چه جمله طولانی شد امش...
30 آذر 1390