درسادرسا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

درسا تمام دارایی من

آبله مرغان

سلام سلام... درساکوچولوی ما که دیگه حالا خیلی هم کوچولو نیست ودرآستانه سه سالگیه ماه گذشته (١٠دی) آبله مرغان درآورد. هفت هشت تا جوش توی صورتش و تعداد زیادی هم روی بدنش. خودش که به هرکی می رسید میگفت پشه تنم روخورده. اما آقادکتره نظرش چیز دیگه ای بود. آره آبله مرغان. آبله مرغانی که من درسن٢٣سالگی مبتلا شدم وچقدرهم بران سخت بود. اما خداروشکر برا درسا زیاد سخت نگذشت فقط دو- سه بار تب خفیف داشت و با خوردن استامینوفن خوب میشد.جای جوشهاش هم خیلی بهتره و رو به بهبودیه. کلا بگم من که از آبله گرفتنش میترسیدم خداروشکر اونقدرا هم سخت نبود.  اینم یکی دیگه ازشاخهای غولی که ماشکستیم . ...
5 بهمن 1392

بدون عنوان

سلام به همگی.   خیلی تاخیرداشتم علتش هم این بود که هرکارمیکردم به وبلاگ درسا دسترسی پیدا نمیکردم . اما حالا بعدازاین مدت که موفق شدم وارد وبلاگ بشم نمیدونم ازچی بنویسم . خیلی اتفاقا توی این مدت افتاده که دیگه مجالی برای نوشتن همش نیست. خوشی وناخوشیهای زیادی پیش اومد. حقیقش دیگه به این وبلاگ اطمینان ندارم. الان دسترسی داده ممکنه فردا دوباره قطع بشه. بخاطر همین وقفه یه دفتر برا درسا تدارک دیدم وتمام مطالب قبلی روهم توش آوردم. همینه که میگن به تکنولوزی اطمینانی نیست ومن به روش پیشینیان خاطرات دخترم روثبت کردم که هم قابل دسترسه وهم براش یادگاری می مونه.البته بعدازاین هرزمان لازم باشه به وبلاگ سرمیزنم واگردسترسی بده مطالب رو توش میارم. ...
17 آذر 1392

درسا وتوییتی

مکالمه درسا جون ومامان زمانیکه درسا درحال رنگ کردن کتاب رنگ آمیزیش(باطرح توییتی وگربه بلا)بود: مدادمشکی روگرفت دستش وشرع کردبه خط خطی کردن چشمای گربهه.   مامان: درساجون چراداری چشماشو سیاه میکنی؟ درسا: چشماشو سیاه میکنم تا توییتی رو نبینه اذیتش کنه!!! قربون اون حس جوجه دوستانه ات برم که اینطوری برانگیخته شده.    
7 مرداد 1392

پدر

سلام به همه باباهای خوب ومهربون .   روزمرد وهمچنین روز پدر رو به همه تبریک میگم علی الخصوص به پدربزرگوار وعزیزم که لحظه به لحظه عمرم رو مدیونش هستم همچنین همسرمهربان وفداکارم که هرکاری کنم نمیتونم خوبیهاش روجبران کنم. آرزوی سلامتی وموفقیت براشون دارم . ...
3 خرداد 1392

فسقل بستری می شود...

سلام به همگی .   یکی دو هفته سخت رو پشت سر گذاشتیم. عمل جراحی باباجون و بیماری درسا وبستری شدنش حسابی بهمون فشارآورد. درسا الحمدلله بهتره  یکی دو روز بخاطر تب واسهال بیمارستان بستری شد و خدا رو شکر حالش که بهتر شد مرخصش کردن .  اما بابا حمزه هنوز هم درد داره . خدا کنه زودتر خوب بشه و بتونه باهات بازی کنه . یکی دوروز اول که بابا از بیمارستان مرخص شد خیلی بهش گیرمیدادی که بیاد باهات بازی کنه اما بعد که میدیدی واقعا نمیتونه از جاش بلندشه  انگار که بدونی یه اتفاقی افتاده خیلی ناراحت میشدی و گریه میکردی  تا اینکه حال خودت هم بدشد. تب کردی و ساعت 10شب با مامان جون بردیمت دکتر و گفت که باید بستری شی. بعد هم با گری...
26 ارديبهشت 1392

برای مادرم!

مادرم ! نه فقط زمان کودکی دستم بگرفت وپابه پا به مسیری که برایم مشخص کرده بود  برد بلکه حالا که وزنی حتی بیشتراز وزن او دارم هنوز مرا  غصه هایم را  گرفتاریهایم را   فرزندم را  وتمام زندگیم را   به دوش میکشد وبه مسیری که من میخواهم میبرد. عجیب قدرتی دارد این پیرزن ۶۰ساله!!!  فدای دستان لرزان و چشمان خسته ات ای یگانه فرشته زندگیم...     ...
13 ارديبهشت 1392

سفربه شیراز

سلام سلام   هفته پیش ( ۲۹ فروردین) من و درسا و باباجون و بابایی عازم شیرازشدیم. ۴ روز شیراز ودرراه برگشت یک روز هم اصفهان توقف کردیم و جاهای دیدنی رو گشتیم و لذت بردیم هرچند که شاید هنوز درسا کوچولو براش زود باشه که بفهمه اینجا هایی که ما رفتیم کجاست اما از لحاظ اینکه خیلی تفریح کرد بهش خوش گذشت و خیلی هم شیطونی کرد. شیراز که هرچقدرازش تعریف کنم کم گفتم  استشمام عطربهارنارنج بقدری برای ما مطبوع بود که هنوز هم وقتی یادش میوفتم گیجم میکنه . جاهایی که ازشون دیدن  کردیم : باغ ارم-مقبره سعدی و حافظ شیرازی - ارگ وحمام کریمخان زند-تخت جمشید-نقش رستم - نقش رجب- پاسارگاد همچنین آبشارمارگون درنزدیکی یاسوج بود که طبیعت فو...
8 ارديبهشت 1392

ازشیرگرفتن درسا

سسسسسسسلام   پس از دوسال بالاخره درتاریخ ۱۵/۱/۱۳۹۲ با یاری گرفتن از گیاه صبرزرد که طعمی (ازتلخی) چونان زهرمار دارد وفقط با یکباراستفاده درسا خاتون را از شیر بگرفتیم .بطوریکه یکبار دهان را بازکرده وقصد خوردن شیر داشت و ما آن ماده مهلک رابه سینه خود زده بودیم بازکردن دهان همان و صدای فغان وناله درسا خاتون همان: " مامان تلخهههههه". و ما چونان جنایتکارجنگی درحالیکه  ته دلمان کله قند آب می شد با خودگفتیم:به به! عجب فن وفوتی بکاربردیم رد خور ندارد که دیگر سمت سینه ما که هیچ تا۱۰متری ما هم پیدایش نمیشود. تا دو سه روز پس از آن نیزهر وقت هوس شیرمیکرد انگار خاطره آن روز تلخ به خاطرش خطور کرده و میگفت:" نمیخورم تلخه". و خوشبخت...
20 فروردين 1392

نوروز1392

باسلام و عرض تبریک سال ۱۳۹۲ به همه دوستای عزیز.   امسال تحویل سال ساعت ۱۴:۳۱ بعدازظهر بود. چند دقیقه ای بیشترازتحویل سال نمیگذره. درسای عزیزم خونه پیش باباشه و من امسال شیفت هستم.  خانوم گل لحظه سال تحویل خواب بودی ومن از همینجا برای سلامتی وموفقیتت دعا کردم. آرزوی سلامتی برای همه اعضای خانواده ودوستان گلم دارم. انشاا... که سال خوب وخوشی پیش رو داشته باشید.
30 اسفند 1391