اولین استخر رفتن درسا
سلام به همه
از اونجایی که باخودم قرار گذاشتم تمام اولین های درسا کوچولو رو توی این وبلاگ ثبت کنم تلاش میکنم چیزی جا نیوفته و عکس العملهای شیطونک رو درمقابل اتفاقات جالبی که براش میوفته اینجا بیارم تابعدا بخونه و ذوق کنه.
پریروز یعنی ۹ مرداد ۹۱ برای اولین بار درسا خانوم با مامان و خاله و مامان جون به استخر رفت.
درسا تا اون روز فکرمیکرد حموم خونشون از همه جای دنیا آبش بیشتره بخصوص وقتیکه تو حموم توی یه لگن پراز آب مینشست و عروسکهاشو تو اون میریخت تصور میکرد مسابقات المپیکه و داره تو مجهزترین استخر لندن شنا میکنه و رقیبهاش هم همون عروسکهاشن که تولگن بالا وپایین میرن.
خلاصه وارد استخر کودکان شد و اونقدر فریاد کشید "آبیییی... آبیییی" که مردم همه برگشتن نگاش کردن وفکر میکردن از قحطی در رفته.
توی استخر یک عالمه توپ رنگی ریخته بودن. سه چهار تا دختربچه چهار-پنج ساله هم اونجابودن که همش سعی میکردن با درسا بازی کنن اما از اونجایی که درسا فقط بلده با آدم بزرگا بازی کنه طرفشون نمی رفت و با مامان جون ( که روزه بود وزیاد تو آب نیومد) توپ بازی کرد. حالا بگذریم از اینکه دمار از روزگار الاکلنگها ی اونجا درآورد وکلی لیوان یکبارمصرف رو شکست و توی آب ریخت. میخواست سرسره رو از پایین بیاد بالا. فکرمیکرد اونجا پارکه و میتونه به راحتی از سرسره خیس که تا کمر تو آب بود بیاد بالا . به هرحال کوتاه نیومد وبا کمک ما چند بار بالا وپایین رفت.
درکل بنظر میرسید روز خوبی داشته وبهش خوش گذشته چون تاشب وقتی ازش میپرسیدیم استخر رو دوست داشتی یانه باخنده بلند بلند به زبون خودش حرف میزد واز روزی که پشت سر گذاشته تعریف میکرد.
درآخر میخام بگم نازگل مامان ممکنه روزی برسه که شناگر ماهری بشی وحتما برات جالب خواهد بود که اولین بار تو استخر چه جوری بودی. به امید اون روز...(این یکی از آرزوهای مامان فاطمه است).